23:37 Iran - a new spirit of the Inspiration | |
Iran-ruhi jadid elham ast راجع به به وجود آمدن مشترکات دو ملت، استفاده از منابع تاریخی چه چیزهای می شود گفت؟ اولاٌ آنها در ترتیب نامگذاری در جامعه که با اصطلاحات گوناگونی نامیده شده و در صورت با اصطلاح "خلق" نامیده شود، قابل هدف خواهد شد. چون واژۀ "خلق" از واژه های قوم- جمعیت- گروه و ملت که از ترکیب کلمه جامعه است، از همه بزرگتر می باشد. همچنین اصطلاح "خلق" نیز اصطلاحی نزدیک برای توصیف ملتی است که در آن جامعه با همه تنوع آن زندگی می کند. از تاریخ و رسم زندگی ملت های که در جمهوری اسلامی ایران به سر می برند، ما موافقت کردیم که تحلیل مقایسه ای خود را به شیوه ای "خلق" انجام دهیم. راستی، بشریت در تاریخ خود اول به عنوان گروه و بعد به شکل جامعه به سر می برد. اما با گذشت زمان این جامعه کمال ذهنی پیدا می کند یعنی از نظر فکری به کمال می رساند و یک ساختار اجتماعی توده ای ایجاد می کند. اولین پله ای (مرحله) آن از قوم و قبیله شامل می شود و هدف اصلی این است که به عنوان یک ملت زندگی کند و به عنوان یک "خلق" ظهور شود و زندگی کند. جمعیتی که به سطح "خلق" رسیده آن را به عنوان یک جامعه که به هدف خود رسیده دانست. چون خلق از لحاظ تعداد از لحاظ کیفیت یک گروه می باشد و به تدریج قابلیت پخش شدن و تبدیل نمودن به خود بی نظیر می باشد و یک عملیات سیاسی و ارتباطات (کومونیکاتیو/محابرات) می باشد. یک "خلق" ممکن است از چندین قبیله، گروه و همچنین ملت تشکیل شده باشد. همچنین کدام یک از این ها شخصیت غالب (مسلط) خواهد داشت بستگی به ادراک فرهنگی و فهم آنها دارد. در اینجا باید بگوییم که جامعه ملت ساز قادر است می تواند به سطح یک "خلق" رشد کند. البته ممکن است همه ساختار جامعه نمی تواند ملت ایجاد کند اما تاریخ به ما اشاره کرد که ملت به درجۀ "خلق" می رسید. جمهوری اسلامی ایران و ترکمنستان کشورهایی هستند که صاحب زندگی نمودن سعادتمندانه دارند و به سطح "خلق" رسیدند. این دو دولت هستند و تاریخ غنی دارند. وقتی ما در بارۀ مشترکات سخن می گوییم ما دوره های خاص تاریخ مان را در نظر می گیریم. منشا در زبان ترکمنی با کلمات ((düýbi, kök (ته، ریشه) همچنین کلمات (zandy, neberesi, asly )(هویت، سلسله، اصلی) معنی دارند، به وجود آمد. این به معنی شروع یک حادثه، آغاز، مرکز و هسته در نظر می گیرند. بنابراین، تعیین منشأ آن در هر جهت مهم یعنی حل کننده و تعیین کننده است. این را می توان در روابط اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی ساختار اجتماعی به وضوح دید. دادن مفهومی در بارۀ هر چیزی اولی باید منشأی آن را هدایت می شود. در همه ساختار جامعه بشریت سؤال های وابسته با منشأی آن هنوز هم ادامه می دارد. امروزه حوادث مربوط به منشأ سؤال های "اهل شما چیست؟" یا " شما از کی ها هستید؟" استفاده می شود و این آغاز گفتگو و خیلی پر مصرف می باشد. همچنین یادآوری می کنیم که در فلسفه مسیر توسعه تا سطح الگوی خودشکوفایی راه طولانی طی کرده است. بنابرین ذکر کردیم که حودثه منشأ خصوصیت حل کننده و تعیین کننده می باشد. این حادثه در زبان علم " هنیا لوگیا/تبارشناسی" گفته می شود. واژۀ "هنیا" به معنی ماهیت و کلمه " لوگوس" به معنب علم است یعنی به معنی دارد که علمی که ماهیت خود را مطالعه می کند. همچنین کلمه " هنیا" معنی "یک" هم دارد. به عبارت دیگر این علمی است که تنها-یک را مطالعه می کند. در صورتی که دو ملت علم تبارشناسی دارند سؤالی آنها از چه چیزی عبارت است، ایجاد می شود. تنوع چیزهایی که ما را «مشترک» می کند چیست؟ و ترکیب آنها چیست؟ برای جواب دادن به این سؤال ها به تاریخ رو می آوریم. زیرا هر سوالی دارای زمان، مکان و وسعت برای پاسخگویی است. معلوم است که در گذشته اقوام معروف به نام سکاها و پارتی ها در تاریخ دو ملت دخالت دارد. اجدادان ترکمن ها سکاها بوده اند و در بارۀ آن معلومات تاریخی زیادی دارد. بحث این است که این اطلاعات از منابع و چشمه های تاریخی متنوعی تشکیل شده است و گاهی اوقات در طول زمان آنها با یکدیگر همخوانی ندارند. اگرچه دادهها متناقض هستند، اما اغلب در ایدههایی درباره ویژگیهای انسانشناختی رخ میدهند. مثلاً اجدادان ترکمن ها شاید از سرزمین های مشرق دور از صحراهای سکافیا کوچ کرده باشند. جرادوت همچنین اشاره می کند که سکاها خود مردمی کوچ نشین بوده اند. از این گذشته، قبایلی که مساحت زیادی از زمین ندارند، باید روندی پیش رو داشته باشند. از این گذشته، قبایلی که مساحت زیادی از زمین ندارند، باید روندی بادیه نشینی رو داشته باشند. سؤال این است که آیا ترکمن ها می توانند قومی آمیخته با سکاها باشند؟ جواب: همه ملت ها در هم آمیخته اند، اما هیچ ملتی روند اتحاد با مردم دیگر را بدون نام تجربه نکرده است. در صورتی که من تاریخ دان می شدم این سوال به گونه زیر اصلاح می کرده ام: 1) اصطلاح " سکا" چطور به وجود آمده است؟ (در بارۀ این اطلاعات کافی دارد. این کار بررسی را آسان می سازد و اما صحبت در بارۀ قبیله های قدیمی که کوچ نشین بودند.) 2) سکا ها در کجا می زیستند؟ 3) در آنجا چه قبیله های دیگر هم زندگی می کردند؟ 4) چرا سکا ها از روی زمین از بین رفتند؟ 5) قبیله ها چگونه به وجود می آیند و آنها چطور زندگی می کنند؟ چرا از بین می روند؟ به نظر اگر ما می نوانستیم به سؤال ها جواب پیدا کنیم مخالفت های زیادی راجع به قبیله سکا حل می شد. متاسفانه پاسخ های زیادی برای این چند سوال وجود دارد. در صورتی که سوال کمتر می باشد و جواب آن هم زیاد است انسان باید به قلب خودش را گوش کند. زیرا فقط اعتماد انسان به این سوال های می تواند پاسخ بدهد. من به عنوان نویسنده می خواهم بگویم که اطلاعات تاریخی گوناگونی دارد و اما آنها به اندازه کافی و هنرمندانه بررسی نشده است. این به کل فرآیند مطالعه کمک خواهد کرد. ما می دانیم که سکا ها در زبان ایرانی صحبت کردند و به همین دلیل هم ایرانیان آنها را اجدادان خود محسوب می نمایند. چون واقعیت ساده ای وجواد دارد که هر قبیله که به هر زبانی صحبت می کند متعلق به آن ملت هستند. به خاطر حقیقت باید بگوییم که منشأ یک ملت زبانی که آن ملت سخن می گوید، تعیین نمی کند. دلیل این است که ما نظری که فوق گفته شدیم یعنی عدم بررسی هنرمندانه بستگی دارد. زیرا که زبان وسیله ارتباطی است، مانند زندگی انسان، پدیده ای زنده است. شاید رشد زبان به دقیقه ها مربوط نیست بلکه هم به ثانیه ها مربوط می باشد. اگر شما در بارۀ زبان اطلاعات کافی نداشته باشید، چگونه منشأ یک قبیله را بررسی نمایید؟ به نظر ما باید با روح تعیین شود. واژۀ "روح" برای ایرانیان، فدرسی زبانان و کسانی که در ایران زندگی می کنند باید خیلی آشنا باشند. با وجود اینکه کلمه ای عربی است، ایرانیان که باوجودانکه سه قرن تحت تاثیر سلطنت و فرهنگ عربی قرار گرفتند احتمالاً از نظر روحی جالب ترین مردم می باشند. جالب اینجاست که در این روح قدمت وجود دارد. به نظر می رسد که از آغاز رشد ذهنی بشریت تا به امروز زندگی می کند. من همیشه راجع به روح ایرانیان و مصریانف سومریان و اکدیان فکر می کنم یکسانی از نظر زمان را حس می کنم. اما چون اطلاعات دقیقی از سلسله مراتب روح وجود ندارد، باید به این واقعیت بسنده کنیم که فقط می توانیم آنها را احساس کنیم. همچنین برای بیان وجود یک روح بگوییم باید اولی از هیچ چیزی نترسیدنی است. شاعر بزرگ بشریت آبولقاسم فردوسی در حماسه "شاه نامه" خود با روایت تاریخ پرافتخار شاهان ایران در بارۀ شجاعت آنان سخن می گوید. به عنوان مثال فصل "رستم و سهراب" را ببینیم. سهراب که جوان است و از مرگ نمی ترسد قلبش مانند صحرا و شجاعتش مانند میدان است و رستم زال هم نمونه ای از چگونگی برنده شدن است. برای برنده شدن تنها شجاع بودن کم است بلکه با زیاد بودن تجربه به دست می آید. شاید ضرب المثلی "قوی یکی اش را بر خاک می اندازد با هوش هزارش را" مربوط با این وقایع ایجاد شده باشد. از مرگ نترسیدن و شجاعت برای ملت ترکمن هم خیلی نزدیک است. سکاها را به یاد آورید. تقریباً همه مورخان از اینکه نمی ترسند شگفت زده می شوند. سکاها تیراندازان هستند، سکاها صاحب اسب های پرنده هستند، سکاها صاحب زندگی آزاد هستند، سکاها استاد هستند. به نظر ما تشابه روح به دلیل وجود اشتراک، منشأ است. وقتی در تاریخ ترکمن ها چنین قهرمانی نامیده می شود داَلی دُمرول به یاد می آید. آیا یادتان هست داَلی دُمرول با فرشته ای خداوند که جان می گیرد، می جنگد؟ (مقاله در بارۀ آن از حماسه "داَلی دُمرول" بخش "دوهه قوجا اغلی داَلی دُمرول بویی" که مولف آتایوا ب.، در مجله "مدنیت" فصل چهارم مجله سال جاپ 2020 ماه های جول و اوت. ) بله، با مطالعه شخصیتهای گذشته تاریخی احساس میکنم که تقسیمات تاریخ ایران و توران در همه جوانب مشترک هستند. هر چه به آن «روح کلی» نزدیک می شوم و دنبال می کنم و هر چه به ریشه اش نزدیک می شوم، میدان ها متحد می شوند و انسان ها به هم نزدیک می شوند. در فوق گفتیم که منشأ انسان را باید از روحش جستجو می کنیم. زیرا روح مانند اثر انگشت است در وقایع گوناگون و همچنین در یک زمان یک ریشه و یک مشترکات داشته باشد. آنها مانند نور خورشید هستند و سرعتی گوناگونی دارند و با روشنایی وجود دارند و عاقبت هم در یک جا به مرکز یعنی به خورشید جمع می شوند. کافی می بود اگر اصطلاح مانند " دنبال نمودن روح" را در زبان انگلایسی SCENT/SENT اثر یا بو داده شود. در تاریخ شخصیت های وجود داشتند از طریق بو و وقایع گذشته را بر پا می کردند. این حودثه را با چشم معمولی نمی توان دید. به علت دیده نشدنی نمی تواند آن را می دانست یا لمس کرد. روح را در حیالت می توان دنبال کرد و بوی آن را هم می توان حس کرد. برای حس نمودن روح نیاز به آمادگی از طرف علم ضروری است. از لحاظ به ایرانیان می شود حسودی کرد. باید گفت که ایرانیان از زمان " پیامبر با شتر زرین" روحشان را ایجاد کردند. فرهنگ روح آنها در رقص های سنتی (ریتوال) و با شعر های که با باد می پیوندند و همچنین در زبان شیرین و خوش آواز آنان متمرکز شده است. در اثر سعدی غلام حسین "بستگان به باد" خصوصیات ویژه اشاره می شود. در اثر فیلسوف آلمانی فردریخ نیجشه " زردشتیان چنین گفنه اند" در بارۀ پیغمبری که می رقصد سخن می گوید. به نظر ما فیلسوف این خصوصیت یرانیان را بعد از احساس روح آنان بیان کرده است. زیرا رقصیدن پیغمبر این سازگار بودن با باد می باشد. در هویت فرد زردشتی را گسترش می دهد ، حس کردن انرژی باد و باوجود مخالفت در وضعیت پاراداکسال به بینندگان را دو شروع را نشان می دهد. زیرا آن چیزی که ما به عنوان باد می بینیم برای انسان یک موجودی (SUBSTANSIÝA) مانند نیروی است که جنابعلی خود الهام را می دهد. باد و نسیم یک نوآوری ناشناخته با الهام نیست. بیشتر افراد خلاق از نسیم و باد الهام می گیریند. این پدیده طبیعی به آنها کمک کرد تا از قلمرو زندگی عادی فراتر رفته و به دنیای معنوی وارد بشوند. در بارۀ این نکته زیادی وجود دارد. "باد محمال، نسیم نرم، باد خزان" چندین عبارت ادبی دیگر از ایجاد الهام پدیدار شدند. بدین ترتیب می شود گفت که باد و نسیم این پدیده های هستند که سبب ایجاد شدن الهام هستند. ما به رقص های آیینی مربوط به باد و نسیم بیحوده اشاره نمی کنیم. از این رو که ما روح زرتشتی پیش از اسلام ایرانیان را حس کنیم. همانطور که در بالا اشاره کردیم، آنها ماهیت باد و نسیم را با پدیده الهام مرتبط می دانند. در تنیجه ایرانیان یک فرهنگ منحصر به فرد الهام بخش پدید می آید. الهام فقط در مسلمانان نیست بلکه در تمام زندگی جهانیان پدیدۀ مقدس محسوب می شود. سه تا از مواد «ابتکار» جهان خاک (به خودی خود) باد و آتش، ملتی که فضل الهام را انجام داده است، از همه فرصت ها برای توسعه و پیشرفت علمی برخوردارند. اینگونه خواهد بود. مثل اینکه سه ماده موجود را با ماده چهارم تکمیل و روند کمال را تضمین خواهد شد، الهام با حمله اعراب به آسیای مرکزی در قرن هفتم آغاز می شود. بعد از پذیرفتن دین اسلام در سرنوشت کشور ایران دوره "عصر طلایی اسلام" شروع می شود. بر اساس باورها، ارواح هزاران سال است که نمی توانند زندگی کنند و هر سال به روزی می روند که خداوند سپری کرده است. اگر اینطور باشد ما می خواهیم بگوییم که روح ما طبیعت باد و آتش را میبیند، اسلامی شده و با موجود دیگری پر میشود. این فرآیند تمام نشده است آن هنوز هم ادامه دارد. آن به چند مدت ادامه دهد و کی تشکیل نهایی شود هیچ کس نمی تواند بگوید. اگر تمام موجود هستی از چهار مورد پدید آمده باشد آن الهام اسلامی است که در خود خاک، باد و آتش متمرکز کرده است. آن مانند آب آهسته، آب آرام و مانند آب پر و کامل است. مختوم قولی فراغی گفته است" اگر آن را کامل یافته سر خود را در راه او بگذار" دنبال خیر و نیکی باید هدف اصلی ما باشد. البته نمی توان در چارچوب یک مقاله از تاریخ و نفوذ ایران صحبت کرد. راجع به مدرسه ها، عرصه های ادبی، اندیشه ها، نگاه های که به ملت همسایه ترکمن متاثر نموده است خیلی چیزها می شد گفت. ما تصمیم گرفته ایم همۀ اینها در یک سیستم - روح را بررسی کنیم. چون تاثیر آن را از زمان قبل از میلاد الی امروزه صریحاٌ حس می کنیم. خلاقیت موسسین "عصر طلایی" ادبیات ترکمن مختوم قولی فراغی و دولت محمدآزادی وابسته با این موضوع هنوز هم مورد بررسی می باشد. در شعار دولتی ایران واژه های " استقلال و آزادی" وجود دارد. این بدان معناست که نگاه مردم به استقلال و آزادی جای برتر دارد. ادبا تعیین می نمایند که تخلص مختوم قولی فراغی یعنی کلمه فراغی به معنی آزاد و تخلص پدرش دولت محمد آزادی هم به معنی آزاد است این واژه ها از فارسی گرفته(مترادف و هم معنی) و یکی از مشترکات دو ملت می باشد. به طور کلی چنین تأثیراتی را می توان در فرهنگ هر دو ملت مشاهده کرد. و فرهنگ یک شیوه زندگی برای مردم در همه اقشار است. از این به بعد آرزو داریم که روابط دو ملت در همه حوزه زندگی محکم می باشد. مانند دو روی شمشیر و مانند نور خورشید باوجودی که زندگی جدا داریم ما معتقدیم که این دو ملت از یک ریشه معنوی تشکیل شده اند. روح مثل خورشید تابان اسلام بدرخشد. باگل آتایوا | |
|
Ähli teswirler: 26 | |
| |